به گزارش سرویس اجتماعی افق تهران، اخیرا شاهدیم سبک عزاداریهای حسینی تغییر کرده، و کمتر خط مشی حضرت در محافل روزه خوانی و مرثیه سرایی دیده میشود و این موضوع تا به آنجا رسیده، که پیراهن عزای حضرت سیدالشهدا تبدیل به یک مُد شده، تا عقیده ای که به آن دلگرم بود، در ایام تاسوعا و عاشورا به مشهد سفر کردم، شام غریبان اباعبدالله بود،دستههاى عزادارى مانند شبهاى گذشته در پایان راهپیمایىشان در خیابانهاى منتهى به حرم، دقایقى را در محوطهى درب ورودى به عزادارى مشغول مىشدند و پس از مدتى جاىشان را به دستهى بعدى مىدادند،من نیز در حوالى خیابان نواب مشهد بودم و هر دستهاى که از راه مىرسید به آن ملحق مىشدم.
در همین حال، مرد پابهسنگذاشتهاى توجهم را به خود جلب کرد، گوشهاى روى سکو به دور از هیاهوى جوانان نشستهو به گنبد آقا چشم دوختهبود،به سمتش رفتم تا سر صحبت را با او باز کنم، با بىمیلى جواب سلامم را داد اما رفتهرفته گرمتر شد، لهجه مشهدى نداشت، پرسیدم: “مسافرید؟” گفت: “بله، از تهران آمدم.” از او سؤال کردم: “چرا به دستهها نمىپیوندید؟” پاسخش برایم عجیب بود: “نمىتوانم با عزادارىهاى جوانان امروزى ارتباط برقرار کنم.” مرد پختهاى بهنظر مىرسید. فهمیدم او معتقد به مراسمات سنتى است و بحث را به آن سمت کشاندم. خودمانى گفتم: “چرا باهاشون حال نمىکنید؟” جوابداد: “چون سبک و سیاق گذشته را ندارند. بیشتر برپایه احساسات و شور عزا مىگیرند، مهمتر از اینها پیام عاشوراست، امروزىها انگار چیزى از پیامى که حسین(ع) براى ما دارد درک نمىکنند.”
پرسیدم: “در گذشته مگر چگونه عزادارى مىکردند؟” گفت: “من در جوانى پاى ثابت عزادارىهاى بازار تهران بودم، حسینیه سادات اخوى هم مىرفتم، وقار و شکوه آن مراسمها متفاوت بود، فقط گریه و سینهزنى نبود، سبک و محتواى نوحهخوانىها آدم را بهفکر مىانداخت که چرا عاشورا رخ داد؟ حسین(ع) چهکرد؟، یارانش چه کردند؟
افسوس مىخورد که چرا همچین فضایى به نسل جدید و مداحان امروزى انتقال پیدا نکرده است، کمى دیگر صحبت کردیم و از او خداحافظى کردم اما حرفهایش آنقدر بىریا بود که مرا هم بهفکر فروبرد، راستى چرا دیگر از عزادارىهاىمان چیزى جز ظاهرى هیجانى باقىنماندهاست؟ اصلاً فلسفه این سنت دیرینه چیست؟
انتهای پیام/
خبرنگار: امیرحسین بابایی